4/17/11

MY my EROR eror

 فروشگاه مواد غذایی  ...
باید کفِ کفش هات را محکم به پادری بکشی و  بعد داخل شوی .
 جایی مملو از بو ...
اینجا حس بویایی کارکرد معمولِ خود را ندارد . مثل اینکه بوی خاصی را لحظه ای تشخیص دهیم اما رغبت چندانی در ما وجود ندارد که ذهنمان را فقط به یک مسیر منحرف کنیم ... شاید تجربه کردنِ معجون ضعیفی از بی بویی برایمان بد نباشد ، اینطور بهتر می توانیم تجربه های جدید را کشف و انتخاب کنیم !  
بله ، به محض ورود به فروشگاه  دیدن همان چند ردیف اول کمک زیادی به فراموش شدن یا کم رنگ شدن فکرهای قبلی ِ پیش از ورودمان به آنجا می کند ... درسته ،  کالاها و خوراکی های تازه به بازار عرضه شده در همین ردیف های اول قرار دارند . قبل از این جایی ندیدیمشان و یا چون جنس های تازه بازاری شده هستند که شناخت آنچنانی از نحوه ی درست مصرف آنها نداریم و همین باعث شده تا کمتر تمایلی به مصرفشان نشان دهیم . اما همین ردیف اولی بودن برای آنها مزیتی به شمار می رود که احتمال انتخابشان را به شدت بالا می برد .
 فکر می کنیم با نفسی تازه و سرحال کارمان را شروع کرده ایم ... می خواهیم با حداکثر انرژی سبدمان را پر از هر چیزی بکنیم ... اما حریف های همیشگی همان ردیف اولی ها ، با نفس تازه تری آماده ی رقابتند . می دانم شاید اصلا دوست نداشته باشیم وارد عرصه ی رقابت و مبارزه شویم آن هم با چیزهایی که خودشان را با میل به ما عرضه می کنند ! ... فکر می کنم اینجا باید بهانه گیری کنم و بگویم : چرا آنهایی که ردیف های جلوتر نشسته اند  تازه و به روز شده تر از ردیف های عقب تر هستند ... البته این را می دانم که در نظام ارزش گذاری چه قانون هایی وجود دارد !

2 comments:

فوکسلند said...

excellent dear buddy .

sysyphus said...

http://fatemeh0000.blogfa.com/