11/11/10

عاقل و بالغ




کیوسک روزنامه فروشی کوچک ، دو فروشنده ی جوان در آن کار می کنند . هر یک به طور جداگانه وظیفه ی خاصی ندارد ، هر کس می تواند در هر لحظه دست به هر کاری بزند . اکنون ظهر است و  عاقل ( اسم کاراکتر ) همچنان  ، که مشغول تماشای تلویزیون است با تلفن همراهش بازی می کند . بالغ ( اسم کاراکتر) به مرد نقاش ،که روی دیوار خیابان چیزهایی می کشد خیره شده ... در میان صحبت ها ممکن است مشتری هم بیاد و برود .
بالغ : ... کی پخش می شه ؟
عاقل : پخشش نمی کنن ...
بالغ : مگه تکرار نمی شه !؟
عاقل : نه ... عجب بادی کرده !
بالغ : خراب نشه !
عاقل : خراب شده ...
بالغ : شارژ نمی شه ؟
عاقل : ... باطری می خرم .
( مرد نقاش به طرف کیوسک میاد و یک بطری آب می خرد و به رنگ کاریش بر می گرده )
بالغ : سخته یا آسون ؟
عاقل : ... شارژم ؟
بالغ : نقاشی کشیدن ...
عاقل : مرد خوبیه ... داره کارش رو انجام می ده .
بالغ : گل و درخت می کشه ...
عاقل : اگه شارژ بگیره ، اولین عکس رو من از نقاشیش می گیرم .
بالغ : خیابون قبلی هم ، همین نقاشی رو کشیده ...
عاقل : گل و درخت و توی آسمون ، دو بچه مدرسه ای می خندن .
بالغ : کی تکرار می شه ؟
عاقل : تکرارش رو به خاطر پخش مستقیم نمی ذاره ...
بالغ : فوتبال ؟
عاقل : ... پخش مستقیم نمایشگاه خوار و باره .
بالغ : یک قطره رنگ هم زمین نمی ریزه ! ... رنگش خیلی غلیظه ...
عاقل : کارش رو خوب بلده ... دوست داری ، برو امتحان کن ...
بالغ می خندد و ادای خودش رو هنگام نقاشی کشیدن روی دیوار در می آورد ... مثلا عاقل هم مرد نقاش است که به خاطر بی عرضگیِ بالغ ، سیلی ای توی گوشش می زند ... هر دو مدتی سرگرم شوخی می شوند ... پخش مستقیم نمایشگاه خوارو بار ( مواد غذایی روزانه ی خانه و خانواده ) شروع می شود ... عاقل و بالغ چت ِ شوخی شدند ...
بالغ : ( اشاره به تلویزیون ) ... بریم ؟
عاقل : مفتی نیست ...
بالغ : مفتش می کنیم ...
عاقل پیف پافی را که کنار تلویزیون است برمی دارد و به بالغ کمی پیف پاف می زند . بالغ به نشانه ی مرگ زبانش رو خیلی شول از دهانش آویزان می کند .
                                                    ادامه دارد

3 comments:

فوکسلند said...

سلام
برای اینکه احساسات ی که پس از دیدن این فضای جدید به من دست داد را به تو نشان بدم این شعر اسکار وایلد را که گویا پیش از گرفتاری سروده شده را برای تو می فرستم :
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود خوانم و شادی کنم به نعمت و مال

grotesque said...

راستی ؟ ... بعد از خوشحالیه پایان اجرای اهمیت ارنست بودن

فوکسلند said...

بله همان شب به یاد ماندنی و بسیار موفق اجرای اهمیت ارنست بودن این شعر را گفت