12/2/10

شهروند قرمز
دوشنبه توی تئاتر شهر تکه های روزنامه با لکه ی قرمز فروختم ... بعضی ها دلشون سوخت و پول دادند بقیه هم لوم دادند و پاسگاه رفتم ...
پرستار : ... چرا ؟
من : احساسش می کنم
پرستار : به نظر تو بقیه ی مردم هم همین احساس رو دارند ؟
من : نمی دونم ، اما ...
پرستار : وجود داره  ... اما احساسش نمی کنن .
 

2 comments:

اتوسا said...

ایا اون لکه های قرمز از خون چشم راستت بوده یا ......

foxland said...

گروتسک
خبر اجرایت به دست ما رسید . بنده هم اجرای دردناک بدی را در این چند روز پشت سر گذاشتم . احساسم به تو می گوید که بدی اوضاع لذت بخش است . به محض اینکه گزارش کامل اجرا به دست من برسد حرف هایی دارم . من بی درنگ ، با اعتماد کامل و با جرات می گویم : تو به ترس های ما ریدی و سر تا پا حس کردیم آینده ای هم وجود دارد